وارستهدیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, dispassionate, free, liberal, polite, Stoic, unworldly, virtuous
وابستهدیکشنری فارسی به انگلیسیallied, ancillary, attaché, bound, contingent, correlative, dependent, germane, pertinent, relative, relevant, secondary, ster _, vassal
lightestدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک ترین، روشن، سبک، سبک وزن، کم، خفیف، اندک، ضعیف، تابان، سهل، اسان، چابک، هوس باز، اهسته، بیغم و غصه، وارسته، خل، بی عفت، زود گذر، سهل الهضم، کم قیمت، هوس امی
lightدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک، نور، چراغ، پرتو، تابش، فانوس، اتش، کبریت، مشعل، وضوح، سو، اتش زنه، برق چشم، سرگرمکنندهغیرجدی، لحاظ، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه