minimدیکشنری انگلیسی به فارسیحداقل، هر چیز کوچک، چکه، قطره، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، نقطه، کوچکترین ذره، ذره، چیز کم اهمیت و خرد، وابسته به حداقل، حد اقل، خرد، کمترین
geneticalدیکشنری انگلیسی به فارسیژنتیک، تکوینی، پیدایشی، مربوط بهتولید و وراثت، وابسته به پیدایش یا اصل هر چیز