simultaneousدیکشنری انگلیسی به فارسیهمزمان، هم زمان، مقارن، همبود، همزبان، چند مجهولی، باهم واقع شونده
complexدیکشنری انگلیسی به فارسیپیچیده، مجموعه، عقده، مجموع، هم تافت، گروهه، اچار، مجتمع، مختلط، بغرنج، مرکب از چند جزء
howeverدیکشنری انگلیسی به فارسیبا این حال، بهر حال، هنوز، ضمنا، با اینکه، اما، هر چند، اگر چه، معهذا، هر قدر هم