pushدیکشنری انگلیسی به فارسیفشار دادن، فشار، هل، زور، فشار با سر، فشاربجلو، تنه، فشردن، هل دادن، نشاندن، چیزی را زور دادن، با زور جلو بردن، شاخ زدن، یورش بردن
pushesدیکشنری انگلیسی به فارسیهل می دهد، فشار، هل، زور، فشار با سر، فشاربجلو، تنه، فشردن، فشار دادن، هل دادن، نشاندن، چیزی را زور دادن، با زور جلو بردن، شاخ زدن، یورش بردن
shovingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، تنه زدن، هل دادن، با زور پیش بردن، پرتاب کردن، کشیدن، پرتاب شدن
shovesدیکشنری انگلیسی به فارسیshoves، پرتاب، هل، تنه، تنه زدن، هل دادن، با زور پیش بردن، پرتاب کردن، کشیدن، پرتاب شدن