indicesدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخص ها، شاخص، فهرست، نمایه، سبابه، فهرست راهنما، راهنما، علامت، نما، جاانگشتی، راهنمای موضوعات، فهرست مواد
indictingدیکشنری انگلیسی به فارسیادعای، متهم کردن، اعلام جرم کردن، تعقیب قانونی کردن، علیه کسی ادعا نامهتنظیم کردن