frettingدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوسترا بردن، کج خلقی کردن، ساییده شدن، وهوي هاي کردن، جویدن، رنگ امیزی کردن
fretدیکشنری انگلیسی به فارسیلعنتی، اخم، اذیت، ترشرویی، تحریک، تهییج، هیجان، بی حوصلگی، جیغ، ساییدگی، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوسترا بردن، کج خلقی کردن، ساییده شدن، وهوي
partitionsدیکشنری انگلیسی به فارسیپارتیشن ها، تقسیم، دیواره، تیغه، حد فاصل، جدا کردن، وسیله یا اسباب تفکیک، اپارتمان، افراد، جزء بندی کردن، تفکیک کردن، تقسیم کردن، تقسیم به بخش های جزء کردن
partitionدیکشنری انگلیسی به فارسیپارتیشن، تقسیم، دیواره، تیغه، حد فاصل، جدا کردن، وسیله یا اسباب تفکیک، اپارتمان، افراد، جزء بندی کردن، تفکیک کردن، تقسیم کردن، تقسیم به بخش های جزء کردن