coddlingدیکشنری انگلیسی به فارسیلگد زدن، نیم پز کردن، نوازش کردن، اهسته جوشاندن یا پختن، بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddleدیکشنری انگلیسی به فارسینوشیدنی، نازپرورده کردن، نیم پز کردن، نوازش کردن، اهسته جوشاندن یا پختن، بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddlesدیکشنری انگلیسی به فارسینوشیدنی ها، نازپرورده کردن، نیم پز کردن، نوازش کردن، اهسته جوشاندن یا پختن، بادقت زیاد بکاری دست زدن