glancedدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کرد، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، خراشیدن، به یک نظر دیدن
languishدیکشنری انگلیسی به فارسیتیره شدن، با چشمان خمار نگریستن، پژمرده شدن، افسرده شدن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languishedدیکشنری انگلیسی به فارسیتنگ شده، با چشمان خمار نگریستن، پژمرده شدن، افسرده شدن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن
peeringدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم انداز، بدرجه اشرافی رسیدن، بدقت نگریستن، نمایان شدن، بنظر رسیدن، برابر کردن، هم درجه کردن، برابر بودن با
peeredدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کرد، بدرجه اشرافی رسیدن، بدقت نگریستن، نمایان شدن، بنظر رسیدن، برابر کردن، هم درجه کردن، برابر بودن با