keepدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه داشتن، نگاهداری، توجه، حفاظت، علوفه، امانت داری، حفظ کردن، ادامه دادن، اداره کردن، نگه داری کردن، مداومت بامری دادن، جلو گیری کردن
hold overدیکشنری انگلیسی به فارسینگه داشتن بیش از، به تصرف ملک ادامه دادن، ادامه دادن، برای اینده نگاه داشتن
imparkedدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوع، در محوطه نگاه داشتن، در اغل نگاهداشتن، در پارک یا جنگل محصور کردن