معنی نُصُبٍ | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی مشابه

نصب

دیکشنری فارسی به انگلیسی

appointment, installation, installment, setting

نصب کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

mount, set

نصب کردن (ماشین آلات)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

instal, install

نصب کردن در زمین

دیکشنری فارسی به انگلیسی

plant

نصب کردن در کشتی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

ship

جست‌وجوی متن

emplanement

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نصب

inst

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نصب

installing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نصب کردن، کار گذاشتن، منصوب نمودن

montaged

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نصب شده

montanize

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نصب کردن