نمایهدیکشنری فارسی به انگلیسیconfiguration, exhibit, exhibition, figure, index, layout, prelude, scheme, sign
indexingدیکشنری انگلیسی به فارسینمایه سازی، فهرست کردن، نشان دادن، دارای فهرست کردن، بفهرست دراوردن، بصورتالفبایی مرتب کردن
stripsدیکشنری انگلیسی به فارسینوارها، نوار، باریکه، خش، برهنه کردن، محروم کردن از، لخت کردن، چاک دادن، تهی کردن