kid gloveدیکشنری انگلیسی به فارسیدستکش بچه، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده
kid-gloveدیکشنری انگلیسی به فارسیبچه دستکش، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده
interdictدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوعیت، قدغن، نهی، تحریم، حکم بازداشت، حکم نهی، حکم اداری، جلو گیری، قدغن کردن، اجازه ندادن، باز داشتن، محجور کردن، نهی کردن، ممنوع کردن، رد کردن، ممانعت کردن
interdictsدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوعیت، قدغن، نهی، تحریم، حکم بازداشت، حکم نهی، حکم اداری، جلو گیری، قدغن کردن، اجازه ندادن، باز داشتن، محجور کردن، نهی کردن، ممنوع کردن، رد کردن، ممانعت کردن