نابدیکشنری فارسی به انگلیسیentirely, fine, high-grade, virgin, native, neat, plain, pristine, pure, purely, refined, simon-pure, sterling, whole
treeدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخت، شجر، چوبه دار، قالب کفش، شجره النسب، درخت کاشتن، بدرخت پناه بردن، بشکل درخت شدن، در تنگنا قرار دادن
fixtدیکشنری انگلیسی به فارسیفیکست، درست کردن، تعمیر کردن، محکم کردن، ثابت شدن، محدود کردن، نصب کردن، ثابت ماندن، معین کردن، کار گذاشتن، استوار کردن، جا دادن، مقرر داشتن، تعیین کردن، قرار د
treesدیکشنری انگلیسی به فارسیدرختان، درخت، شجر، چوبه دار، قالب کفش، شجره النسب، درخت کاشتن، بدرخت پناه بردن، بشکل درخت شدن، در تنگنا قرار دادن
mountsدیکشنری انگلیسی به فارسیپایه، کوه، تپه، صعود، ترفیع، مقوای عکس، قاب عکس، مرکوب، سوار شدن، سوار کردن، سوار شدن بر، بلند شدن، زیاد شدن، بالغ شدن بر، صعود کردن، نصب کردن، سوار شدن یا کردن