331 مدخل
apparent, conspicuous, explicit, outward
detector
revelation
emergence
debouch, emerge, visualize
loom
نمایانگر
کمتر نمایان می شود
بیش از حد نمایانگر
قابل رویت، نمایان، مریی، پدیدار، دیده شدنی، پیدا، وابسته به بینایی
شامل، نمایان کردن، بطور برجسته نشان دادن