نق زدندیکشنری فارسی به انگلیسیbadger, carp, cavil, chivvy, chivy, grumble, mutter, nag, niggle, whine
نق نقودیکشنری فارسی به انگلیسیcarper, crabby, crybaby, fractious, fretful, grouser, grumbler, hypercritical, nag, nagger, niggler, scold, whiny
nagدیکشنری انگلیسی به فارسینق زدن، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
gripedدیکشنری انگلیسی به فارسیگرفتار، نق نق زدن، گله کردن، گرفتن، شکوه کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، ازردن
fussedدیکشنری انگلیسی به فارسیسفت و سخت، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن، اعتراض کردن، خردهگیری کردن