profileدیکشنری انگلیسی به فارسیمشخصات، نمایه، نیمرخ، مقطع، خط نیمرخ، مقطع عرضی، برش عمودی، نقشه برش نما، عکس نیمرخ
profilesدیکشنری انگلیسی به فارسیپروفایل ها، نمایه، نیمرخ، مقطع، خط نیمرخ، مقطع عرضی، برش عمودی، نقشه برش نما، عکس نیمرخ
graphدیکشنری انگلیسی به فارسینمودار، گراف، گرافیک، طرح خطی، نمایش هندسی، نقشه هندسی، هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با نمودار نشان دادن، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
contourدیکشنری انگلیسی به فارسیکانتور، حد فاصل، محيط مرئي، نقشه برجسته، خط فاصل درنقشه های رنگی، نقاشی کردن