kitsدیکشنری انگلیسی به فارسیکیت ها، بسته لوازم، سطل، چمدان، بچه گربه، تغار، توشه سرباز، اسباب کار، بنه سفر، بچه زاییدن
gainدیکشنری انگلیسی به فارسیکسب کردن، افزایش، سود، منفعت، نفع، فایده، استفاده، حصول، بهره تقویت، صرفه، غرض، رسیدن، سود بردن، نائل شدن، بدست اوردن، پیدا کردن، نائل شدن به، فایده دیدن، فایده
gainsدیکشنری انگلیسی به فارسیدستاوردها، افزایش، سود، منفعت، نفع، فایده، استفاده، حصول، بهره تقویت، صرفه، غرض، رسیدن، سود بردن، نائل شدن، بدست اوردن، پیدا کردن، نائل شدن به، فایده دیدن، فاید