نظردیکشنری فارسی به انگلیسیadvice, comment, estimation, eye, opinion, glance, judgment, look, view, mind, notice, notion, position, respect, sight, standpoint, suggestion, theory, viewpoi
furbishدیکشنری انگلیسی به فارسیزیبایی، پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
furbishesدیکشنری انگلیسی به فارسیفریزر، پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
furbishedدیکشنری انگلیسی به فارسیاصلاح شده، پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
furbishingدیکشنری انگلیسی به فارسیاصلاح کردن، پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
theorizingدیکشنری انگلیسی به فارسینظر سنجی، نگرشگری کردن، استدلال نظری کردن، تحقیقات نظری کردن، فرضیه بوجود اوردن، فرضیهای بنیاد نهادن