890 مدخل
martial, military, serviceman, soldier
militarize
Gl
militarism
militaristic
soldiery
نظامی
نظامی، جنگ گرای، ارتش گرای، هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
نظامی کردن، جنگ طلب کردن، دارای روح نظامی کردن
نظامی گرا
نظامی، مستخدم، تعمیر کار، سپاهی، عضو ارتش