نسبت دادندیکشنری فارسی به انگلیسیaccuse, accredit, ascribe, assign, attribute, attribution, impute, predicate
giveدیکشنری انگلیسی به فارسیدادن، دهش، بخشیدن، ارائه دادن، رساندن، شرح دادن، واگذار کردن، تخصیص دادن، نسبت دادن به، اتفاق افتادن، بمعرض نمایش گذاشتن، بیان کردن، افکندن، گریه کردن، تقدیم دا
photosensitizedدیکشنری انگلیسی به فارسیحساسیت به نور، نسبت بنور حساسیت پیدا کردن، بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
photosensitizeدیکشنری انگلیسی به فارسیحساسیت به نور، نسبت بنور حساسیت پیدا کردن، بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن