نزولدیکشنری فارسی به انگلیسیanticlimax, comedown, decline, descent, drop, fall, falloff, plunge, slump, tumble
sinkدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو رفتن، چاهک، لگن دستشویی، دست شویی اشپزخانه، وان دستشویی، رسوخ، ته نشینی، حفره یا گودال، غرق شدن، نزول کردن، مستغرق بودن، فرو بردن، ته رفتن، نشست کردن، گود ا
sankدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، فرو رفتن، نزول کردن، مستغرق بودن، فرو بردن، ته رفتن، نشست کردن، گود افتادن
descendدیکشنری انگلیسی به فارسیفرود آمدن، سرازیر شدن، پایین امدن، فرود امدن، نزول کردن، پیاده شدن، پایین رفتن، فروکش کردن
descendsدیکشنری انگلیسی به فارسیفرود می آید، سرازیر شدن، پایین امدن، فرود امدن، نزول کردن، پیاده شدن، پایین رفتن، فروکش کردن
descendedدیکشنری انگلیسی به فارسیفرود آمد، سرازیر شدن، پایین امدن، فرود امدن، نزول کردن، پیاده شدن، پایین رفتن، فروکش کردن