unknowableدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل تشخیص نیست، ندانسته، ماورا تجربیات انسانی، ندانستی، جاهل، بی اطلاع، غیر قابل ادراک و فهم
disqualifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیرد صلاحیت می کند، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن، کم کردن، کاستن
disorientedدیکشنری انگلیسی به فارسیبی نظیر، بهم خوردن، از خود ندانستن، رد کردن، ناجور شدن، غیرمتجانس شدن، مالکیت چیزی را انکارکردن