نحیفدیکشنری فارسی به انگلیسیbony, decrepit, drawn, feeble, frail, gaunt, lean, meager, peaked, poor, puny, scrag, scraggy, scrawny, sickly, skinny, slight, thin, wan, weak-minded, wreck
peakingدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا رفتن، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن
peaksدیکشنری انگلیسی به فارسیقله ها، قله، راس، نوک، حد اکثر، ستیغ، منتها درجه، کلاه نوک تیز، کاکل، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن