ناگزیردیکشنری فارسی به انگلیسیconstrained, expedient, imperative, inescapable, inevitable, instant, mandatory, necessarily, necessary, necessity, perforce
necessitatesدیکشنری انگلیسی به فارسیضروری است، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، مستلزم بودن، واجب کردن، مجبور کردن
necessitatedدیکشنری انگلیسی به فارسیضروری است، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، مستلزم بودن، واجب کردن، مجبور کردن
necessitateدیکشنری انگلیسی به فارسیضروری است، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، مستلزم بودن، واجب کردن، مجبور کردن