deactivatesدیکشنری انگلیسی به فارسیغیرفعال می کند، بی اثر کردن، ناکنش ور کردن، بی خاصیت کردن، از اثر انداختن
deactivatedدیکشنری انگلیسی به فارسیغیرفعال شده است، بی اثر کردن، ناکنش ور کردن، بی خاصیت کردن، از اثر انداختن
inactivatesدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر فعال می شود، غیر فعال کردن، ناکنش ور ساختن، بی کار کردن، سست کردن