586 مدخل
betrothed, engaged
fiancée
intended
fiancé
prospect
nominee
نامزد
نامزد شدن
نامزد شده، مشغول، متعهد، سفارش شده
نامزد کردن، کاندید کردن، منصوب کردن، نامیدن، معرفی کردن