Grayدیکشنری انگلیسی به فارسیخاکستری، کبود، نا امید، سفید، پیر، کهنه، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، باستانی، بد بخت، بی رنگ
Greyدیکشنری انگلیسی به فارسیخاکستری، کبود، نا امید، سفید، پیر، کهنه، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، باستانی، بد بخت، بی رنگ
graveدیکشنری انگلیسی به فارسیقبر، خاک، گودال، حفره، نقش کردن، تراشیدن، حفر کردن، قبر کندن، دفن کردن، بزرگ، سنگین، مهم، موقر، خطر ناک، سخت، مکدر، بم، غمگین