نافذدیکشنری فارسی به انگلیسیeffective, incisive, penetrating, penetrative, pervasive, searching, trenchant
whineدیکشنری انگلیسی به فارسیناله کردن، ناله، فغان، ناله و شکایت کردن، نالیدن، با صدا حرکت کردن، با ناله گفتن