ناحیهدیکشنری فارسی به انگلیسیarea, belt, borough, country, demesne, district, locality, part, place, region, sector, territory, township, tract, ward, zone
parishesدیکشنری انگلیسی به فارسیکلیساها، اهل محله، محله، شهرستان، قصبه، بخش، شهر، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishدیکشنری انگلیسی به فارسیفرقه، اهل محله، محله، شهرستان، قصبه، بخش، شهر، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا