نابهنجاردیکشنری فارسی به انگلیسیabnormal, anomalous, atypical, curious, different, erratic, foreign, gross, irregular, perverted, unnatural, wry
disorderدیکشنری انگلیسی به فارسیاختلال، بی نظمی، نابهنجاری، بی ترتیبی، اشفتگی، کسالت، ژولیدگی، مغشوش کردن، مختل کردن، بر هم زدن