provideدیکشنری انگلیسی به فارسیفراهم کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
providesدیکشنری انگلیسی به فارسیفراهم می کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
routesدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیرها، مسیر، راه، جاده، خط سیر، سمت، طرف، جریان معمولی، مسیر چیزیرا تعیین کردن