simplifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیساده می شود، ساده کردن، سبک کردن، اسان تر کردن، مختصر کردن، تسهیل کردن
reducesدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش می یابد، کاستن، کم کردن، تقلیل دادن، ساده کردن، تنزل دادن، استحاله کردن، مطیع کردن، خرد کردن، خرد ساختن
reducingدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش می یابد، کاستن، کم کردن، تقلیل دادن، ساده کردن، تنزل دادن، استحاله کردن، مطیع کردن، خرد کردن، خرد ساختن