adheredدیکشنری انگلیسی به فارسیپایبند، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن، متفق بودن، جور بودن، بهم چسبیده بودن
oathsدیکشنری انگلیسی به فارسیسوگند، پیمان، عهد، سوگندنامه، میثاق، یمین، سوگند خوردن، قسم خوردن، عهد کردن
promisesدیکشنری انگلیسی به فارسیوعده می دهد، وعده، قول، نوید، عهد، پیمان، میثاق، عهده، قول دادن، انتظار وعده دادن، پیمان بستن، متعهد شدن، عهد کردن
oathدیکشنری انگلیسی به فارسیسوگند، پیمان، عهد، سوگندنامه، میثاق، یمین، سوگند خوردن، قسم خوردن، عهد کردن