ingratiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیانگیزه، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن
ingratiatingدیکشنری انگلیسی به فارسیغافلگیر شدن، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن
singleدیکشنری انگلیسی به فارسیتنها، انتخاب کردن، برگزیدن، مجرد، تک، واحد، منفرد، انفرادی، فرد، فردی، تک و توک، عزب، یک نفری، یک لا، یک رشته
graceدیکشنری انگلیسی به فارسیرحمت، زیبایی، ظرافت، بخشش، جذابیت، منت، اقبال، ملاحت، بخشندگی، قرعه، تایید، دعای فیض و برکت، خوش نیتی، خوش اندامی، افسون گری، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، ارا
gracesدیکشنری انگلیسی به فارسیآرزوها، زیبایی، ظرافت، بخشش، جذابیت، منت، اقبال، ملاحت، بخشندگی، قرعه، تایید، دعای فیض و برکت، خوش نیتی، خوش اندامی، افسون گری، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، ا