مهردیکشنری فارسی به انگلیسیaffection, charity, earmark, emblem, liking, love, punch, seal, signet, stamp
مهر آمیزدیکشنری فارسی به انگلیسیloving, cordial, honeyed, humane, kindhearted, kindly, pet, tender, warm
jetدیکشنری انگلیسی به فارسیجت، فواره، فوران، دهانه، پرتاب، کهربای سیاه، سنگ موسی، مهر سیاه، پرش اب، جریان سریع، دهنه، مانند فواره جاری کردن، بخارج پرتاب کردن، بیرون ریختن، پراندن، فواره ز
jetsدیکشنری انگلیسی به فارسیجت ها، جت، فواره، فوران، دهانه، پرتاب، کهربای سیاه، سنگ موسی، مهر سیاه، پرش اب، جریان سریع، دهنه، مانند فواره جاری کردن، بخارج پرتاب کردن، بیرون ریختن، پراندن،
bridlesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرادرزاده، افسار، پالهنگ، دهانه، مهار، عنان، قید، رام کردن، جلوگیری کردن از، کنترل کردن
capableدیکشنری انگلیسی به فارسیتوانایی، توانا، قابل، لایق، ماهر، با استعداد، مولد علم، دانا، وابسته به علم، جوهردار، صلاحیت دار