spannerدیکشنری انگلیسی به فارسیدندانه دار کردن، مهره پیچ، اچار، مهرهگشا، بندقیقاجی، گلنگدن، وجب کننده
mutterدیکشنری انگلیسی به فارسیمهره، غرغر، غرولند، لندلند، سخن زیر لب، غرغر کردن، غرولند کردن، جویده سخن گفتن، من من کردن
castدیکشنری انگلیسی به فارسیقالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، انداختن، ریختن، در قالب قرار دادن، معین کردن، پخش کردن، افکندن، بشکل در اوردن، مطرود
glazeدیکشنری انگلیسی به فارسیلعاب، مینا، لعاب شیشه، مهره، برق، براق کردن، بینور و بیحالت شدن، لعابی کردن، لعاب دادن، صیقل کردن