stampedدیکشنری انگلیسی به فارسیمهر زده، مهر و موم کردن، مهر زدن، سکه زدن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، منگنه کردن، تمبر زدن، تمبر پست الصاق کردن
punchesدیکشنری انگلیسی به فارسیمشت زدن، مشت، منگنه، مهر، ضربت مشت، قوت، استامپ، خپله، ضرب، سوراخ کردن، منگنه کردن، مشت زدن بر
stampsدیکشنری انگلیسی به فارسیتمبرها، تمبر، مهر، چاپ، استامپ، نشان، نقش، داغ، باسمه، جنس، نوع، مهر و موم کردن، مهر زدن، سکه زدن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، منگنه کردن، تمبر زدن، تمب
stampدیکشنری انگلیسی به فارسیمهر، تمبر، چاپ، استامپ، نشان، نقش، داغ، باسمه، جنس، نوع، مهر و موم کردن، مهر زدن، سکه زدن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، منگنه کردن، تمبر زدن، تمبر پست ال