78 مدخل
consequential
chasten
consequent, resultant, secondary
follow
eventuate, result, spell
issue
نتیجه گیری، حاصل، بردار، منتجه، پربرایند، منتج شونده، بر ایند
منتهی شدن، هدایت، نفوذ، راهنمایی، برجسته، عمده، پیشتاز، مقدم، پیشین
مفرط، منتها درجه، منتهی، بی نهایت، دورترین نقطه، حد اکثر
غربی ترین، واقع در منتهی الیه غرب
بیشترین، منتهای کوشش، حد اعلی، دورترین، حد اکثر