interdictingدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوعیت، قدغن کردن، اجازه ندادن، باز داشتن، محجور کردن، نهی کردن، ممنوع کردن، رد کردن، ممانعت کردن
outlawدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوعیت، یاغی، قانون شکن، متمرد، چموش، غیرقانونی اعلام کردن، یاغی شمردن
bulwarksدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوعیت، بارو، خاکریز، خاکریز یا جان پناه، حامی، دیوار، پناه، دیواره سد، موج شکن، سنگر بندی