51 مدخل
blamable, blameable, blameworthy, culpable, guilty
accuse
blame, thank
condemn
reflect
مقصر
مقصر، ادم خطاکار یا مجرم
یکدیگر را مقصر دانستن
مرتکب می شوند، مقصر بودن، مرتکب شدن، مرتکب کردن