seesدیکشنری انگلیسی به فارسیمی بیند، مقر یا حوزه اسقفی، دیدن، نگاه کردن، فهمیدن، مشاهده کردن، ملاقات کردن
seatدیکشنری انگلیسی به فارسیصندلی، مقر، جایگاه، مسند، جا، نیمکت، مرکز، نشیمن، نشیمن گاه، کفل، سرین، محل اقامت، مدار، مستقر، نشاندن، جایگزین ساختن