مدامدیکشنری فارسی به انگلیسیendless, forever, nonstop, incessantly, running, perpetual, uninterrupted
officiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمقامات، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن