معیاردیکشنری فارسی به انگلیسیbench mark, canon, check, criterion, gauge, measure, norm, received, scale, standard, test, touchstone, unit, yardstick
measuresدیکشنری انگلیسی به فارسیمعیارهای، اندازه، اقدام، مقیاس، میزان، مقدار، پیمانه، واحد، تدبیر، حد، پایه، درجه، وزن شعر، بحر، اندازه گرفتن، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داش