lullدیکشنری انگلیسی به فارسیآرامش، ارامش، سکون، ارامی، ساکت شدن، ارام کردن، لالایی خواندن، فرو نشاندن
dealsدیکشنری انگلیسی به فارسیمعاملات، مقدار، حد، قدر، سودا، اندازه، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، توزیع کردن، سر وکار داشتن، سر و کار داشتن با