مظهردیکشنری فارسی به انگلیسیemblem, embodiment, epitome, incarnation, paragon, personification, soul, totem, wellspring
ماهردیکشنری فارسی به انگلیسیadept, able, adroit, accomplished, ambidextrous, artful, competent, deft, dexterous, experienced, expert, great, handy, hotshot, master, old hand, practiced, pr
showsدیکشنری انگلیسی به فارسینشان می دهد، نمایش، نشان، نشان دادن، اثبات، مظهر، ارائه، جلوه، فهماندن، نمایاندن، نمودن، ابراز کردن
showدیکشنری انگلیسی به فارسینشان بده، نمایش، نشان، نشان دادن، اثبات، مظهر، ارائه، جلوه، فهماندن، نمایاندن، نمودن، ابراز کردن