مطلعدیکشنری فارسی به انگلیسیau fait, aware, informed, knowing, knowledgeable, prologue, well-informed, wise
apprisingدیکشنری انگلیسی به فارسیتعریف کردن، مطلع کردن، اگاهی دادن، براورد کردن، تقویم کردن، قیمت کردن