مضیقهدیکشنری فارسی به انگلیسیdistress, extremity, hardship, pinch, shortage, squeeze, strait, straitjacket
hardدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت، در مضیقه، دشوار، مشکل، سفت، شدید، سنگین، قوی، سخت گیر، زمخت، قسی، ژرف، نامطبوع، معضل، خسیس، پرصلابت، پینه خورده، فربه
underprivilegedدیکشنری انگلیسی به فارسیفقیر، تنگدست، در مضیقه، کم امیتاز، محروم از مزایای اجتماعی و اقتصادی
straitenedدیکشنری انگلیسی به فارسیتنش، تنگ کردن، باریک کردن، زور اوردن، محدود کردن، در تنگی و مضیقه گذاردن
pressuresدیکشنری انگلیسی به فارسیفشارها، فشار، زور، پرس، سنگینی، مضیقه، ضغطه، بار سنگین مصائب و سختیا