مضیقهدیکشنری فارسی به انگلیسیdistress, extremity, hardship, pinch, shortage, squeeze, strait, straitjacket
stintsدیکشنری انگلیسی به فارسیمتوقف می شود، از روی لئامت دادن، مضایقه کردن، محدود کردن، کم دادن، بقناعت واداشتن