مشکلدیکشنری فارسی به انگلیسیabstruse, crucial, deep, difficult, fiddly, hard, problem, problematic, question, severe, task, tough
lagدیکشنری انگلیسی به فارسیتاخیر، عقب ماندگی، کندی، پس افت، لنگی، واماندگی، محکوم، عقب ماندن، لنگیدن، تاخیر کردن، عقب افتادن