strainingدیکشنری انگلیسی به فارسیتنش، زور زدن، مشمئز شدن، خسته کردن، زودبکار بردن، کش دادن، زیاد کشیدن، پیچ دادن، کج کردن، پالودن، صاف کردن، کوشش زیاد کردن، سفت کشیدن
loathesدیکشنری انگلیسی به فارسینفرت، نفرت داشتن از، بیزار بودن، بد دانستن، منزجر بودن، بیزار کردن، مشمئز شدن
loatheدیکشنری انگلیسی به فارسیلعنتی، نفرت داشتن از، بیزار بودن، بد دانستن، منزجر بودن، بیزار کردن، مشمئز شدن
hatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمتنفرم، نفرت، تنفر، دشمنی، ستیز، اکراه، غل، نفرت داشتن از، تنفر داشتن از، بیزار بودن، کینه ورزیدن، عداوت کردن، مشمئز شدن
strainsدیکشنری انگلیسی به فارسیفشارها، نژاد، زور، کشش، تقلا، کوشش، کشیدگی عضله، صفت موروثی، خصوصیت نژادی، درد سخت، اسیب، اصل، خوی، خیل، در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان، زور زدن، مشمئز شدن، خست